پسر گلم آقا ماهان

خاطره کربلا

1394/8/27 0:15
نویسنده : مامان محیا
187 بازدید
اشتراک گذاری

                                                              یا رب الحسین (ع)

همه چیز از اونجا شروع شد که مامانی یهو دلش کربلایی شد . موضوع رو با بابایی درمیون گذاشت و بابایی هم که انگار دلش همون جا بود قبول کرد و پیگیر قضیه شد خلاصه چن روز بیشتر به محرم نمونده بود ما خیلی امید نداشتیم که خواستمون عملی بشه و ما عاشورا کربلا باشیم ولی انگار از قبل دعوت نامه مون امضاء شده بود و ما 28 مهر که میشد 7 محرم راهی قطعه ای از بهشت شدیم . شوق دیدن ضریح شش گوشه از یه طرف و کربلایی شدن تو اونم تو 11 ماهگی شوری تو دلمون انداخته بود که انگار تو آسمونا بودیم

خداروشکر تو این مسافرت همسفرهای خوبی داشتیم تو کوچک ترین عضو کاروان بودی و همه از پیر و جوون عاشق تو شده بودن عزیزترینم

وقتی که شام غریبان تو بین الحرمین نشسته بودیم و اشک شوق از چشمامون جاری شد با خودمون گفتیم صدقه سر توست که ما این ساعت اینجاییم  

ان شاالله قسمت همه عاشقا بشه زیارت قبر امام حسین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مریم ماهان جون
29 آبان 94 21:28
زیارت قبول ....خوش ب سعادتتون.